غزلیات سعدیسعدی

غزل ۳۳۷

گر یکی از عشق برآرد خروش

بر سر آتش نه غریبست جوش

پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق

دامن عفوش به گنه بربپوش

بوی گل آورد نسیم صبا

بلبل بی‌دل ننشیند خموش

مطرب اگر پرده از این رهزند

بازنیایند حریفان به هوش

ساقی اگر باده از این خم دهد

خرقه صوفی ببرد می فروش

زهر بیاور که ز اجزای من

بانگ برآید به ارادت که نوش

از تو نپرسند درازای شب

آن کس داند که نخفته‌ست دوش

حیف بود مردن بی عاشقی

تا نفسی داری و نفسی بکوش

سر که نه در راه عزیزان رود

بار گرانست کشیدن به دوش

سعدی اگر خاک شود همچنان

ناله زاریدنش آید به گوش

هر که دلی دارد از انفاس او

می‌شنود تا به قیامت خروش

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا