غزلیات سعدیسعدی

غزل ۲۶۵

هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود

هر که مجموع نشستست پریشان نرود

آن که در دامنش آویخته باشد خاری

هرگزش گوشه خاطر به گلستان نرود

سفر قبله درازست و مجاور با دوست

روی در قبله معنی به بیابان نرود

گر بیارند کلید همه درهای بهشت

جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود

گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی

اندرونت به گل و لاله و ریحان نرود

هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست

مدعی باشد اگر بر سر پیکان نرود

صفت عاشق صادق به درستی آنست

که گرش سر برود از سر پیمان نرود

به نصیحتگر دل شیفته می‌باید گفت

برو ای خواجه که این درد به درمان نرود

به ملامت نبرند از دل ما صورت عشق

نقش بر سنگ نبشتست به طوفان نرود

عشق را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن

هیچ عیار نباشد که به زندان نرود

سعدیا گر همه شب شرح غمش خواهی گفت

شب به پایان رود و شرح به پایان نرود

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا