غزلیات سعدیسعدی

غزل ۲۵۶

نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود

با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود

خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم

وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود

پارس در سایه اقبال اتابک ایمن

لیکن از ناله مرغان چمن غوغا بود

شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت

که چه گویم نتوان گفت که چون زیبا بود

یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن

نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود

فتنه سامریش در نظر شورانگیز

نفس عیسویش در لب شکرخا بود

من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست

یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود

دل سعدی و جهانی به دمی غارت کرد

همچو نوروز که بر خوان ملک یغما بود

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا