غزلیات سعدیسعدی

غزل ۲۴۰

چه کند بنده که بر جور تحمل نکند

دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند

دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست

سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند

سحر گویند حرامست در این عهد ولیک

چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند

غرقه در بحر عمیق تو چنان بی‌خبرم

که مبادا که چه دریام به ساحل نکند

به گلستان نروم تا تو در آغوش منی

بلبل ار روی تو بیند طلب گل نکند

هر که با دوست چو سعدی نفسی خوش دریافت

چیز و کس در نظرش باز تخیل نکند

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا