غزلیات سعدیسعدی

غزل ۲۰۴

گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد

ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد

گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی

صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد

لعلست یا لبانت قندست یا دهانت

تا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد

صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا

لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد

زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی

حقا که در دهانش این انگبین نباشد

گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی

با یار مهربانت باید که کین نباشد

گر جان نازنینش در پای ریزی ای دل

در کار نازنینان جان نازنین نباشد

ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند

گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد

عشقش حرام بادا بر یار سروبالا

تردامنی که جانش در آستین نباشد

سعدی به هیچ علت روی از تو برنپیچد

الا گرش برانی علت جز این نباشد

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا