غزلیات سعدیسعدی

غزل ۱۶۵

که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد

که عیش خلوت بی او کدورتی دارد

که را مجال سخن گفتنست به حضرت او

مگر نسیم صبا کاین پیام بگذارد

ستیزه بردن با دوستان همین مثلست

که تشنه چشمه حیوان به گل بینبارد

مرا که گفت دل از یار مهربان بردار

به اعتماد صبوری که شوق نگذارد

که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود

مرا تمام یقین شد که سهو پندارد

حرام باد بر آن کس نشست با معشوق

که از سر همه برخاستن نمی‌یارد

درست ناید از آن مدعی حقیقت عشق

که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد

به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار

کس این کند که دل دوستان بیازارد

بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی

نمیرد آن که به دست تو روح بسپارد

حکایت شب هجران که بازداند گفت

مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا