سعدی
-
شمارهٔ ۷۱
سخن گفته دگر باز نیاید به دهن اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد تا زمانی دگر اندیشه نباید کردن…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۷۲
اگر صد دفتر شیرین بخوانی گرانجان لایق تحسین نباشد مزاح و خنده کار کودکانست چو ریش آمد زنخ شیرین نباشد
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۷۳
خر به سعی آدمی نخواهد شد گرچه در پای منبری باشد و آدمی را که تربیت نکنند تا به صد…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۶۷
از دست تهی کرم نیاید هر چند دلش جواد باشد مسکین چه کند سوار چالاک چون اسب نه بر مراد…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۶۸
کسی به حمد و ثنای برادران عزیز ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد ز دشمنان شنو ای دوست تا…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۶۹
گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست و آتش و صعقه پیش و پس باشد تو پریشان نکردهای کس…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۷۰
کاملانند در لباس حقیر همچو لؤلؤ که در صدف باشد ای که در بند آب حیوانی کوزه بگذار تا خزف…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۶۴
دانی که بر نگین سلیمان چه نقش بود دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد خرم تنی که…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۶۵
ز دست ترشروی خوردن تبرزد چنان تلخ باشد که گویی تبر زد گرم روی با پشت گردد از آن به…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۶۶
روزی به سرش نبشته بودند کاین دولت و منصب آن نیرزد سی ساله توانگری و فرمان یک روزه هلاک جان…
بیشتر بخوانید »