بد نه نیکست بیخلافت ولیک مرد خالی نباشد از بد و نیک
ای پیک نامه بر که خبر میبری به دوست یا لیت اگر به جای تو من بودمی رسول
به کین دشمنان باطل میندیش که این حیفست ظاهر بر تن خویش
گر خود همه عالم بگشایی تو به تیغ چه سود که باز میگذاری به دریغ؟
کوتهنظران را نبود جز غم خویش صاحبنظران را غم بیگانه و خویش
به شکر آنکه تو در خانهای و اهلت پیش نظر دریغ مدار از مسافر درویش
جایی نرسد کس به توانایی خویش الا تو چراغ رحمتش داری پیش
زندهدل از مرده نصیحت نیوش مردهدل از زنده نگیرد به گوش
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
چه داند خوابناک مست مخمور که شب را چون به روز آورد رنجور