باب نهم در توبه و راه صوابسعدی

حکایت

همی یادم آید ز عهد صغر

که عیدی برون آمدم با پدر

به بازیچه مشغول مردم شدم

در آشوب خلق از پدر گم شدم

برآوردم از بی قراری خروش

پدر ناگهانم بمالید گوش

که ای شوخ چشم آخرت چند بار

بگفتم که دستم ز دامن مدار

به تنها نداند شدن طفل خرد

که نتواند او راه نادیده برد

تو هم طفل راهی به سعی ای فقیر

برو دامن راه دانان بگیر

مکن با فرومایه مردم نشست

چو کردی، ز هیبت فرو شوی دست

به فتراک پاکان درآویز چنگ

که عارف ندارد ز در یوزه ننگ

مریدان به قوت ز طفلان کمند

مشایخ چو دیوار مستحکمند

بیاموز رفتار از آن طفل خرد

که چون استعانت به دیوار برد

ز زنجیر ناپارسایان برست

که درحلقهٔ پارسایان نشست

اگر حاجتی داری این حلقه گیر

که سلطان از این در ندارد گزیر

برو خوشه چین باش سعدی صفت

که گردآوری خرمن معرفت

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا