غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۹۰۴

ز باد حضرت قدسی بنفشه زار چه می‌شد

درخت‌های حقایق از آن بهار چه می‌شد

دل از دیار خلایق بشد به شهر حقایق

خدای داند کاین دل در آن دیار چه می‌شد

ز های و هوی حریفان ز نای و نوش ظریفان

هوای نور صبوح و شراب نار چه می‌شد

هزار بلبل مست و هزار عاشق بی‌دل

در آن مقام تحیر ز روی یار چه می‌شد

چو عشق در بر سیمین کشید عاشق خود را

ز بوسه‌های چو شکر در آن کنار چه می‌شد

در آن طرف که ز مستی تو گل ز خار ندانی

عجب که گل چه چشید و عجب که خار چه می‌شد

میان خلعت جانان قبول عشق خرامان

به بارگاه تجلی ز کار و بار چه می‌شد

به باد و آتش و آب و به خاک عشق درآمد

به نور یک نظر عشق هر چهار چه می‌شد

چو شمس مفخر تبریز زد آتشی به درختی

ز شعله‌های لطیفش درخت و بار چه می‌شد

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا