غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۷۸۳

ای دریغا که حریفان همه سر بنهادند

باده عشق عمل کرد و همه افتادند

همه را از تبش عشق قبا تنگ آمد

کله از سر بنهادند و کمر بگشادند

این همه عربده و تندی و ناسازی چیست

نه همه همره و هم قافله و هم زادند

ساقیا دست من و دامن تو مخمورم

تو بده داد دل من دگران بیدادند

من عمارت نپذیرم که خرابم کردی

ای خراب از می تو هر کی در این بنیادند

ای خدا رحم کن آن را که مرا رحم نکرد

به صفات تو که در کشتن من استادند

بیخودم کن که از آن حالتم آزادیهاست

بنده آن نفرم کز خود خود آزادند

دختران دارم چون ماه پس پرده دل

ماه رویان سماوات مرا دامادند

دخترانم چو شکر سرتاسر شیرینند

خسروان فلک اندر پیشان فرهادند

چون همه باز نظر از جز شه دوخته‌اند

گرد مردار نگردند نه ایشان خادند

همه لب بر لب معشوق چو نی نالانند

دل ندارند و عجب این که همه دلشادند

گر فقیرند همه شیردل و زربخش اند

این فقیران تراشنده همه خرادند

خود از آن کس که تراشیده تو را زو بتراش

دگران حیله گر و ظالم و بی‌فریادند

رو ترش کرده چرایی که خریدارم نیست

عاشقانند تو را منتظر میعادند

تن زدم لیک دلم نعره زنان می‌گوید

باده عشق تو خواهم که دگرها بادند

شمس تبریز به نور تو که ذرات وجود

همه در عشق تو موم‌اند اگر پولادند

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا