غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۶۵۵

از بهر خدا عشق دگر یار مدارید

در مجلس جان فکر دگر کار مدارید

یار دگر و کار دگر کفر و محالست

در مجلس دین مذهب کفار مدارید

در مجلس جان فکر چنانست که گفتار

پنهان چو نمی‌ماند اضمار مدارید

گر بانگ نیاید ز فسا بوی بیاید

در دل نظر فاحشه آثار مدارید

آن حارس دل مشرف جان سخت غیورست

با غیرت او رو سوی اغیار مدارید

هر وسوسه را بحث و تفکر بمخوانید

هر گمشده را سرور و سالار مدارید

یاقوت کرم قوت شما بازنگیرد

خود را گرو نفس علف خوار مدارید

العزه لله جمیعا چو شنیدیت

خاطر به سوی سبلت و دستار مدارید

چون اول خط نقطه بد و آخر نقطه

خود را تبع گردش پرگار مدارید

در مشهد اعظم به تشهد بنشینید

هش را به سوی گنبد دوار مدارید

انکار بسوزد چو شهادت بفروزد

با شاهد حق نکرت انکار مدارید

یک نیم جهان کرکس و نیمیش چو مردار

هین چشم چو کرکس سوی مردار مدارید

آن نفس فریبنده که غرست و غرورست

هین عشق بر آن غره غرار مدارید

گه زلف برافشاند و گه جیب گشاید

گلگونه او را بجز از خار مدارید

او یار وفا نبود و از یار ببرد

آن ده دله را محرم اسرار مدارید

او باده بریزد عوضش سرکه فروشد

آن حامضه را ساقی و خمار مدارید

ما حلقه مستان خوش ساقی خویشیم

ما را سقط و بارد و هشیار مدارید

گر ناف دهی پشک فروشد عوض مشک

آن ناف ورا نافه تاتار مدارید

چون روح برآمد به سر منبر تذکیر

خود را سپس پرده گفتار مدارید

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا