غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۶۳۵

مستان می ما را هم ساقی ما باید

با آن همه شیرینی گر ترش کند شاید

با آن همه حسن آن مه گر ناز کند گه گه

والله که کلاه از شه بستاند و برباید

پر ده قدحی میرم آخر نه چو کمپیرم

تا شینم و می‌میرم کاین چرخ چه می‌زاید

فرمای تو ساقی را آن شادی باقی را

تا باد نپیماید تا باده بپیماید

صد سر ببرد در دم از محرم و نامحرم

نی غم خورد از ماتم نی دست بیالاید

چون شمع بسوزاند پروانه مسکین را

چون جعد براندازد چون چهره بیاراید

پروانه چو بی‌جان شد جانیش دهد نسیه

وان جان چو آتش را زان رطل بفرماید

رطلی ز می باقی کز غایت راواقی

هر نقش که اندیشی در دل به تو بنماید

ای عشق خداوندی شمس الحق تبریزی

چندانک بیفزایی این باده بیفزاید

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا