غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۶۲۰

از سرو مرا بوی بالای تو می‌آید

وز ماه مرا رنگ و سیمای تو می‌آید

هر نی کمر خدمت در پیش تو می‌بندد

شکر به غلامی حلوای تو می‌آید

هر نور که آید او از نور تو زاید او

می مژده دهد یعنی فردای تو می‌آید

گل خواجه سوسن شد آرایش گلشن شد

زیرا که از آن خنده رعنای تو می‌آید

هر گه ز تو بگریزم با عشق تو بستیزم

اندر سرم از شش سو سودای تو می‌آید

چون برروم از پستی بیرون شوم از هستی

در گوش من آن جا هم هیهای تو می‌آید

اندر دل آوازی پرشورش و غمازی

آن ناله چنین دانم کز نای تو می‌آید

روزست شبم از تو خشکست لبم از تو

غم نیست اگر خشکست دریای تو می‌آید

زیر فلک اطلس هشیار نماند کس

زیرا که ز بیش و پس می‌های تو می‌آید

از جور تو اندیشم جور آید در پیشم

بینم که چنان تلخی از رای تو می‌آید

شمس الحق تبریزی اندیشه چو باد خوش

جان تازه کند زیرا صحرای تو می‌آید

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا