غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۵۹۸

یاران سحر خیزان تا صبح کی دریابد

تا ذره صفت ما را کی زیر و زبر یابد

آن بخت که را باشد کید به لب جویی

تا آب خورد از جو خود عکس قمر یابد

یعقوب صفت کی بود کز پیرهن یوسف

او بوی پسر جوید خود نور بصر یابد

یا تشنه چو اعرابی در چه فکند دلوی

در دلو نگارینی چون تنگ شکر یابد

یا موسی آتش جو کرد به درختی رو

آید که برد آتش صد صبح و سحر یابد

در خانه جهد عیسی تا وارهد از دشمن

از خانه سوی گردون ناگاه گذر یابد

یا همچو سلیمانی بشکافد ماهی را

اندر شکم ماهی آن خاتم زر یابد

شمشیر به کف عمر در قصد رسول آید

در دام خدا افتد وز بخت نظر یابد

یا چون پسر ادهم راند به سوی آهو

تا صید کند آهو خود صید دگر یابد

یا چون صدف تشنه بگشاده دهان آید

تا قطره به خود گیرد در خویش گهر یابد

یا مرد علف کش کو گردد سوی ویران‌ها

ناگاه به ویرانی از گنج خبر یابد

ره رو بهل افسانه تا محرم و بیگانه

از نور الم نشرح بی‌شرح تو دریابد

هر کو سوی شمس الدین از صدق نهد گامی

گر پاش فروماند از عشق دو پر یابد

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا