غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۲۲۴

یا ویح نفسنا بفوات الفضائل

یا ویل روحنا بفسادالوسائل

قد حن واشتکی فلذا الصخر بکیا

علی علی هجران فخرالقبایل

لو ان فراقی حمل‌الطور والصفا

زمانا یسیرا هدمت بالزلازل

لو ان شرارا من هوانا تبلجت

علی ظاهری احرقت کل العواذل

لو ان قلیلا من جمالک اثرت

علی‌البر لم توحش فلا بالقوافل

بحق وصال نورالقلب فضله

بنور نای عن درکه کل فاضل

و حرمهٔ اسرار جرت و لطایف

کنیت بها سرا و لست بقایل

و جودک و النعماء ما لم تسمه

لسانی و قلبی عنه لیس بزائل

تجود بوصل مشرق باهر نری

به جمله حاجاتنا و المسائل

فانی لا اسطاع زوره زایر

بجفنین مقروحین در الهوامل

ارید ترابا من تراب فنائه

مدبر نورالعین منی و کاحل

اکل ثری تبریز مثل ترابه

فلا کان جسم قال روحی ممائلی

فلا زال شمس الدین مولا و سیدا

و ذو منه فی ذمتی و هو کافلی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا