غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۱۲۴

چو عشقش برآرد سر از بی‌قراری

تو را کی گذارد که سر را بخاری

کجا کار ماند تو را در دو عالم

چو از عشق خوردی یکی جام کاری

من از زخم عشقش چو چنگی شدستم

تهی نیست در من بجز بانگ و زاری

ز چنگی تو ای چنگ تا چند نالی

نه کت می‌نوازد نه اندر کناری

تو خواهی که پوشی بدین ناله خود را

تو حیلت رها کن تو داری تو داری

گر آن گل نچیدی چه بویست این بو

گر آن می نخوردی چرا در خماری

گلستان جان‌ها به روی تو خندد

که مر باغ جان را دو صد نوبهاری

خیالت چو جامست و عشق تو چون می

زهی می‌زهی می‌زهی خوشگواری

تو ای شمس تبریز در شرح نایی

بجز آن که یا رب چه یاری چه یاری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا