غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۱۱۳

نه ز عاقلانم که ز من بگیری

خردم تو بردی، چه ز من بگیری؟!

نخرم فلک را، بدو حسبه والله

من اگر حقیرم، نکنم حقیری

چو گشاده دستم، چو ز باده مستم

بده ای برادر قدح فقیری

نه حیات خواهم، نه زکات خواهم

که اگر بمیرم، نکنم امیری

چو تو عقل داری، بگریز از من

هله دور از من، مکن این دلیری

وگر آشنایی، تو دو چشم مایی

کنمت غلامی، اگرم پذیری

چه شود محمد! که شبی نخسبی؟!

طرب اندر آیی نکنی زحیری؟!

تو بیار ساقی! ز شراب باقی

که لطیف خویی، و شه شهیری

ز جفای مستان، نروی ز دستان

که لطیف کیشی، نه چو زخم تیری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا