غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۰۵۷

اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری

دلت بمیرد و خوی فسردگان گیری

گر آفتاب جهانی چو ابر تیره شوی

وگر بهار نوی مذهب خزان گیری

چو کاسه تا تهیی تو بر آب رقص کنی

چو پر شدی به بن حوض و جو مکان گیری

خدای داد دو دستت که دامن من گیر

بداد عقل که تا راه آسمان گیری

که عقل جنس فرشته‌ست سوی او پوید

ببینیش چو به کف آینه نهان گیری

بگیر کیسه پرزر باقرضواالله آی

قراضه قرض دهی صد هزار کان گیری

به غیر خم فلک خم‌های صدرنگ است

به هر خمی که درآیی از او نشان گیری

ز شیر چرخ گریزی به برج گاو روی

خری شوی به صفت راه کهکشان گیری

وگر تو خود سرطانی چو پهلوی شیری

یقین ز پهلوی او خوی پهلوان گیری

چو آفتاب جهان را پر از حیات کنی

چو زین جهان بجهی ملک آن جهان گیری

برآ چو آب ز تنور نوح و عالمگیر

چرا تنور خبازی که جمله نان گیری

خموش باش و همی‌تاز تا لب دریا

چو دم گسسته شوی گر ره دهان گیری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا