غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۰۴۴

گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی

گهی به هجر گرایی چه آفتی چه بلایی

گهی جمال بتانی گهی ز بت شکنانی

گهی نه این و نه آنی چه آفتی چه بلایی

بشر به پای دویده ملک به پر بپریده

به غیر عجز ندیده چه آفتی چه بلایی

چو پر و پاش نماند چو او ز هر دو بماند

تو را به فقر بداند چه آفتی چه بلایی

مثال لذت مستی میان چشم نشستی

طریق فهم ببستی چه آفتی چه بلایی

در آن دلی که گزیدی خیال وار دویدی

بگفتی و بشنیدی چه آفتی چه بلایی

چه دولتی ز چه سودی چه آتشی و چه دودی

چه مجمری و چه عودی چه آفتی چه بلایی

غم تو دامن جانی کشید جانب کانی

به سوی گنج نهانی چه آفتی چه بلایی

چه سوی گنج کشیدش ز جمله خلق بریدش

دگر کسی بندیدش چه آفتی چه بلایی

چه راحتی و چه روحی چه کشتیی و چه نوحی

چه نعمتی چه فتوحی چه آفتی چه بلایی

بگفتمت چه کس است این بگفتیم هوس است این

خمش خمش که بس است این چه آفتی چه بلایی

هوس چه باشد ای جان مرا مخند و مرنجان

رهم نما و بگنجان چه آفتی چه بلایی

تو عشق جمله جهانی ولی ز جمله نهانی

نهان و عین چو جانی چه آفتی چه بلایی

مرا چو دیک بجوشی مگو خمش چه خروشی

چه جای صبر و خموشی چه آفتی چه بلایی

بجوش دیک دلم را بسوز آب و گلم را

بدر خط و سجلم را چه آفتی چه بلایی

بسوز تا که برویم حدیث سوز بگویم

به عود ماند خویم چه آفتی چه بلایی

دگر مگوی پیامش رسید نوبت جامش

ز جام ساز ختامش چه آفتی چه بلایی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا