غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۰۴۳

ز حد چون بگذشتی بیا بگوی که چونی

ز عشق جیب دریدی در ابتدای جنونی

شکست کشتی صبرم هزار بار ز موجت

سری برآر ز موجی که موج قلزم خونی

که خون بهینه شرابست جگر بهینه کبابست

همین دوم تو فزون کن که از فزونه فزونی

چو از الست تو مستم چو در فنای تو هستم

چو مهر عشق شکستم چه غم خورم ز حرونی

برون بسیت بجستم درون بدیدم و رستم

چه میل و عشق شدستم به جست و جوی درونی

دلی ز من بربودی که دل نبود و تو بودی

چه آتشی و چه دودی چه جادوی چه فسونی

نمای چهره زیبا تو شمس مفخر تبریز

که نقش‌ها تو نمایی ز روح آینه گونی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا