غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۰۱۴

رو که به مهمان تو می‌نروم ای اخی

بست مرا از طعام دود دل مطبخی

رزق جهان می‌دهد خویش نهان می‌کند

گاه وصال او بخیل در زر و مال او سخی

مال و زرش کم ستان جان بده از بهر جان

مذهب سردان مگیر یخ چه کند جز یخی

قسمت آن باردان مایده و نان گرم

قسمت این عاشقان مملکت و فرخی

قسمت قسام بین هیچ مگو و مچخ

کار بتر می‌شود گر تو در این می‌چخی

جنتی دل فروز دوزخیی خوش بسوز

چند میان جهان مانده در برزخی

سوی بتان کم نگر تا نشوی کوردل

کور شود از نظر چشم سگ مسلخی

زلف بتان سلسله‌ست جانب دوزخ کشد

ظاهر او چون بهشت باطن او دوزخی

لیک عنایات حق هست طبق بر طبق

کو برهاند ز دام گر چه اسیر فخی

جانب تبریز رو از جهت شمس دین

چند در این تیرگی همچو خسان می‌زخی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا