غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۸۵

مه طلعتی و شهره قبایی بدیده‌ای

خوبی و آتشی و بلایی بدیده‌ای

چشمی که مستتر کند از صد هزار می

چشمی لطیفتر ز صبایی بدیده‌ای

دولت شفاست مر همه را وز هوای او

دولت پیش دوان که شفایی بدیده‌ای

سایه هماست فتنه شاهان و این هما

جویای شاه تا که همایی بدیده‌ای

ای چرخ راست گو که در این گردش آن چنان

خورشیدرو و ماه لقایی بدیده‌ای

ای دل فنا شدی تو در این عشق یا مگر

در عین این فنا تو بقایی بدیده‌ای

هر گریه خنده جوید و امروز خنده‌ها

با چشم لابه گر که بکایی بدیده‌ای

جان را وباست هجر تو سوزان آن لطف

مهلکتر از فراق وبایی بدیده‌ای

تو خاک آن جفا شده‌ای وین گزاف نیست

در زیر این جفا تو وفایی بدیده‌ای

شاهی شنیده‌ای چو خداوند شمس دین

تبریز مثل شاه تو جایی بدیده‌ای

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا