غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۵۵

چون روی آتشین را یک دم تو می‌نپوشی

ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی

ای جان و عقل مسکین کی یابد از تو تسکین

زین سان که تو نهادی قانون می فروشی

سرنای جان‌ها را در می دمی تو دم دم

نی را چه جرم باشد چون تو همی‌خروشی

روپوش برنتابد گر تاب روی این است

پنهان نگردد این رو گر صد هزار پوشی

بر گرد شید گردی ای جان عشق ساده

یا نیک سرخ چشمی یا خود سیاه گوشی

گر ز آنک عقل داری دیوانه چون نگشتی

ور نه از اصل عشقی با عشق چند کوشی

اجزای خویش دیدم اندر حضور خامش

بس نعره‌ها شنیدم در زیر هر خموشی

گفتم به شمس تبریز کاین خامشان کیانند

گفتا چو وقت آید تو نیز هم نپوشی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا