غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۵

الا ای روی تو صد ماه و مهتاب

مگو شب گشت و بی‌گه گشت بشتاب

مرا در سایه‌ات ای کعبه جان

به هر مسجد ز خورشیدست محراب

غلط گفتم که اندر مسجد ما

برون در بود خورشید بواب

از این هفت آسیا ما نان نجوییم

ننوشیم آب ما زین سبز دولاب

مسبب اوست اسباب جهان را

چه باشد تار و پود لاف اسباب

ز مستی در هزاران چه فتادیم

برون مان می‌کشد عشقش به قلاب

چه رونق دارد از مجلس جان

زهی چشم و چراغ جان اصحاب

بخندد باغ دل زان سرو مقبل

بجوشد خون ما زین شاخ عناب

فتوح اندر فتوح اندر فتوحی

توی مفتاح و حق مفتاح ابواب

ز نفط انداز عشق آتشینت

زمین و آسمان لرزان چو سیماب

بر مستانش آید می به دعوی

خلق گردد برانندش به مضراب

خمش کن ختم کن ای دل چو دیدی

که آن خوبی نمی‌گنجد در القاب

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا