غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۴۸

ای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندی

والله ز سرکه رویی تو هیچ برنبندی

تلخی ستان شکر ده سیلی بنوش و سر ده

خندان بمیر چون گل گر ز آنک ارجمندی

چون مو شده‌ست آن مه در خنده است و قهقه

چت کم شود که گه گه از خوی ماه رندی

بشکفته است شوره تو غوره‌ای و غوره

آخر تو جان نداری تا چند مستمندی

با کان غم نشینی شادی چگونه بینی

از موش و موش خانه کی یافت کس بلندی

بالای چرخ نیلی یابند جبرئیلی

وز خاک پای پاکان یابند بی‌گزندی

زان رنگ روی و سیما اسرار توست پیدا

کاندر کدام کویی چه یار می‌پسندی

چون چشم می‌گشاید در چشم می‌نماید

گر ز آنک ریش گاوی ور شیر هوشمندی

قارون مثال دلوی در قعر چه فروشد

عیسی به بام گردون بنمود خوش کمندی

گر دلو سر برآرد جز آب چه ندارد

پاره شود بپوسد در ظلمت و نژندی

ای لولیان لالا بالا پریده بالا

وارسته زین هیولا فارغ ز چون و چندی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا