غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۰۱

فارغم گر گشت دل آواره‌ای

از جهان تا کم بود غمخواره‌ای

آفتاب عشق تو تابنده باد

تا بریزد هر کجا استاره‌ای

آفتابی کو به کوه طور تافت

پاره گشت و لعل شد هر پاره‌ای

تابشش بر چادر مریم رسید

طفل گویا گشت در گهواره‌ای

هر کی او منکر شود خورشید را

کور اصلی را نباشد چاره‌ای

چون عصای عشق او بر دل بزد

صد هزاران چشمه بین از خاره‌ای

چشم بد گر چه که آن چشم من است

دور بادا از چنین رخساره‌ای

صد دکان مکر در بازار عشق

این چنین در بست از مکاره‌ای

شمس تبریزی به پیش چشم تو

حلقه حلقه هر کجا سحاره‌ای

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا