غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۸۶۲

هله هشدار که با بی‌خبران نستیزی

پیش مستان چنان رطل گران نستیزی

گر نخواهی که کمان وار ابد کژ مانی

چون کشندت سوی خود همچو کمان نستیزی

گر نخواهی که تو را گرگ هوا بردرد

چون تو را خواند سوی خویش شبان نستیزی

عجمی وار نگویی تو شهان را که کیید

چون نمایند تو را نقش و نشان نستیزی

از میان دل و جان تو چو سر برکردند

جان به شکرانه نهی تو به میان نستیزی

چو به ظاهر تو سمعنا و اطعنا گفتی

ظاهر آنگه شود این که به نهان نستیزی

در گمانی ز معاد خود و از مبدا خود

شودت عین چو با اهل عیان نستیزی

در تجلی بنماید دو جهان چون ذرات

گر شوی ذره و چون کوه گران نستیزی

ز زمان و ز مکان بازرهی گر تو ز خود

چو زمان برگذری و چو مکان نستیزی

مثل چرخ تو در گردش و در کار آیی

گر چو دولاب تو با آب روان نستیزی

چون جهان زهره ندارد که ستیزد با شاه

الله الله که تو با شاه جهان نستیزی

هم به بغداد رسی روی خلیفه بینی

گر کنی عزم سفر در همدان نستیزی

حیله و زوبعی و شیوه و روبه بازی

راست آید چو تو با شیر ژیان نستیزی

همچو آیینه شوی خامش و گویا تو اگر

همه دل گردی و بر گفت زبان نستیزی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا