غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۸۴۴

تو کیی در این ضمیرم که فزونتر از جهانی

تو که نکته جهانی ز چه نکته می‌جهانی

تو کدام و من کدامم تو چه نام و من چه نامم

تو چه دانه من چه دامم که نه اینی و نه آنی

تو قلم به دست داری و جهان چو نقش پیشت

صفتیش می‌نگاری صفتیش می‌ستانی

چو قلم ز دست بنهی بدهیش بی‌قلم تو

صفتی که نور گیرد ز خطاب لن ترانی

تن اگر چه در دوادو اثر نشان جان است

بنماید از لطافت رخ جان بدین نشانی

سخن و زبان اگر چه که نشان و فیض حق است

به چه ماند این زبانه به فسانه زبانی

گل و خار و باغ اگر چه اثری است ز آسمان‌ها

به چه ماند این حشیشی به جمال آسمانی

وگر آسمان و اختر دهدت نشان جانان

به چه ماند این دو فانی به جلالت معانی

بفروز آتشی را که در او نشان بسوزد

به نشان رسی تو آن دم که تو بی‌نشان بمانی

هجر الحبیب روحی و هما بلامکان

حجبا عن المدارک لنهایه التدانی

و هوائه ربیع نضرت به جنان

و جنانه محیط و جنانه جنانی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا