غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۷۷۵

مرغ دل پران مبا جز در هوای بیخودی

شمع جان تابان مبا جز در سرای بیخودی

آفتاب لطف حق بر عاشقان تابنده باد

تا بیفتد بر همه سایه همای بیخودی

گر هزاران دولت و نعمت ببیند عاشقی

ناید اندر چشم او الا بلای بیخودی

بنگر اندر من که خود را در بلا افکنده‌ام

از حلاوت‌ها که دیدم در فنای بیخودی

جان و صد جان خود چه باشد گر کسی قربان کند

در هوای بیخودی و از برای بیخودی

عاشقا کمتر نشین با مردم غمناک تو

تا غباری درنیفتد در صفای بیخودی

باجفا شو با کسی کو عاشق هشیاری است

تا بیابی ذوق‌ها اندر وفای بیخودی

بیخودی را چون بدانی سروری کاسد شود

ای سری و سروری‌ها خاک پای بیخودی

خوش بود ظاهر شدن بر دشمنان بر تخت ملک

لیک آن‌ها هیچ نبود جان به جای بیخودی

گر تو خواهی شمس تبریزی شود مهمان تو

خانه خالی کن ز خود ای کدخدای بیخودی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا