غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۷۶۵

آن شمع چو شد طرب فزایی

پروانه دلان به رقص آیی

چون جان برسد نه تن بجنبد

جان آمد از لحد برآیی

چون بانگ سماع در که افتاد

ای کوه گران کم از صدایی

کاین باد بهار می‌رساند

رقصانی شاخ را صلایی

در ذره کجا قرار ماند

خورشید به رقص در سمایی

هم آتش و دود گشته پیچان

از آتش روی جان فزایی

ماهی صنما ز روح بی‌جسم

شوخی شکری یکی بلایی

گه کوته و گه دراز گشتیم

با سایه صورت همایی

هم بر لب دوست مست گشتیم

نالان شده مست همچو نایی

بر باد سوار همچو کاهیم

اندر جولان ز کهربایی

چون پشه ز خون خویش مستیم

وز دیگ جگر دلا ابایی

اندر خلوت به هوی هویی

در جمعیت به های هایی

در صورت بنده کمینیم

در سر صفت یکی خدایی

این داد خدیو شمس تبریز

بی کبر ولیک کبریایی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا