غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۷۴۶

آن را که به لطف سر بخاری

از عقل و معامله برآری

از یک نظرت قیامتی خاست

یا رب تو در آن نظر چه داری

از لعل تو دل دری بدزدید

دزد است از آنش می‌فشاری

بفشار به غم تو دزد خود را

غم نیست چو هم تو غمگساری

بفشار که رخت مؤمنان را

پنهان کرده است از عیاری

یا من نعش العبید فضلا

من کل مواقع العثار

بالفضل اعاد ما فقدنا

بعد الحولان و التواری

فجرت من الهوا عیونا

فی مرج قلوبنا جواری

تخضر بمائها غصون

فی الروح لذیذه الثمار

یا من غصب القلوب جهرا

ثم اکرمهن فی السرار

دی رفت و پریر رفت و امروز

جان منتظر است تا چه آری

هر روز ز تو وظیفه دارد

این باز هزار گون شکاری

برگیر کلاه از سر باز

تا پر بزند در این صحاری

زان پیش که می‌دهد مرا دوست

آن لطف نمود و بردباری

که مست شدم ز باده ماندم

اندر بر لطف و حق گزاری

آید از باغ لطف و سبزی

آید ز بهار هم بهاری

ای باد بهار عشق و سودا

بر خسته دلان چه سازگاری

اسکت و افتح جناح عشق

حان الجولان فی المطار

خاموش که غیر حرف و آواز

بی صد لغت دگر سواری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا