غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۷۴۰

بازم صنما چه می‌فریبی

بازم به دغا چه می‌فریبی

هر لحظه بخوانیم که ای دوست

ای دوست مرا چه می‌فریبی

عمری تو و عمر را وفا نیست

بازم به وفا چه می‌فریبی

دل سیر نمی‌شود به جیحون

او را به سقا چه می‌فریبی

تاریک شده‌ست چشم بی‌تو

ما را به عصا چه می‌فریبی

ای دوست دعا وظیفه ماست

ما را به دعا چه می‌فریبی

آن را که مثال امن دادی

با خوف و رجا چه می‌فریبی

گفتی به قضای حق رضا ده

ما را به قضا چه می‌فریبی

چون نیست دواپذیر این درد

ما را به دوا چه می‌فریبی

تنها خوردن چو پیشه کردی

ما را به صلا چه می‌فریبی

چون چنگ نشاط ما شکستی

ما را به سه تا چه می‌فریبی

ما را بی‌ما چو می‌نوازی

ما را با ما چه می‌فریبی

ای بسته کمر به پیش تو جان

ما را به قبا چه می‌فریبی

خاموش که غیر تو نخواهیم

ما را به عطا چه می‌فریبی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا