غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۶۶۳

مرا چون ناف بر مستی بریدی

ز من چه ساقیا دامن کشیدی

چنین عشقی پدید آری به هر دم

پدیدآرنده چون ناپدیدی

دهل پیدا دهلزن چون است پنهان

زهی قفل و زهی این بی‌کلیدی

جنون طرفه پیدا گشت در جان

جنون را عقل‌ها کرده مریدی

هزاران رنگ پیدا شد از آن خم

منزه از کبودی و سپیدی

دو دیده در عدم دوز و عجب بین

زهی اومیدها در ناامیدی

اگر دریای عمانی سراسر

در آن ابری نگر کز وی چکیدی

در آن دکان تو تخته تخته بودی

اگر خود این زمان عرش مجیدی

در اقلیم عدم ز آحاد بودی

در این ده گر چه مشهور و وحیدی

همان جا رو چنان ز آحاد می‌باش

از آن گلشن چرا بیرون پریدی

بر این سو صد گره بر پایت افتاد

ز فکر وهمی و نکته عمیدی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا