غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۵۹۵

امشب پریان را من تا روز به دلداری

در خوردن و شب گردی خواهم که کنم یاری

من شیوه پریان را آموخته‌ام شب‌ها

وقت حشرانگیزی در چالش و میخواری

جنی پنهان باشد در ستر و امان باشد

پوشیده‌تر از پریان ماییم به ستاری

بر صورت ما واقف پریان و ز جان غافل

در مکر خدا مانده آن قوم ز اغیاری

خود را تو نمی‌دانی جویای پری ز آنی

مفروش چنین ارزان خود را به سبکباری

و آن جنی ما بهتر زیبارخ و خوش گوهر

از دیو و پری برده صد گوی به عیاری

شب از مه او حیران مه عاشق آن سیران

نی بی‌مزه و رنگین پالوده بازاری

از سیخ کباب او وز جام شراب او

وز چنگ و رباب او وز شیوه خماری

دیوانه شده شب‌ها آلوده شده لب‌ها

در جمله مذهب‌ها او راست سزاواری

خواب از شب او مرده شلوار گرو کرده

کس نیست در این پرده تو پشت کی می‌خاری

بردی ز حد ای مکثر بربند دهان آخر

نی عاشق عشقی تو تو عاشق گفتاری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا