غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۵۹

پیش کش آن شاه شکرخانه را

آن گهر روشن دردانه را

آن شه فرخ رخ بی‌مثل را

آن مه دریادل جانانه را

روح دهد مرده پوسیده را

مهر دهد سینه بیگانه را

دامن هر خار پر از گل کند

عقل دهد کله دیوانه را

در خرد طفل دوروزه نهد

آنچ نباشد دل فرزانه را

طفل کی باشد تو مگر منکری

عربده استن حنانه را

مست شوی و شه مستان شوی

چونک بگرداند پیمانه را

بیخودم و مست و پراکنده مغز

ور نه نکو گویم افسانه را

با همه بشنو که بباید شنود

قصه شیرین غریبانه را

بشکند آن روی دل ماه را

بشکند آن زلف دو صد شانه را

قصه آن چشم کی یارد گزارد

ساحر ساحرکش فتانه را

بیند چشمش که چه خواهد شدن

تا ابد او بیند پیشانه را

راز مگو رو عجمی ساز خویش

یاد کن آن خواجه علیانه را

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا