غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۴۰۸

چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه

ز ذره ذره شنو لا اله الا الله

چه جای ذره که چون آفتاب جان آمد

ز آفتاب ربودند خود قبا و کلاه

ز آب و گل چو برآمد مه دل آدم وار

صد آفتاب چو یوسف فروشود در چاه

سری ز خاک برآور که کم ز مور نه‌ای

خبر ببر بر موران ز دشت و خرمنگاه

از آن به دانه پوسیده مور قانع شد

که او ز سنبل سرسبز ما نبود آگاه

بگو به مور بهار است و دست و پا داری

چرا ز گور نسازی به سوی صحرا راه

چه جای مور سلیمان درید جامه شوق

مرا مگیر خدا زین مثال‌های تباه

ولی به قد خریدار می‌برند قبا

اگر چه جامه دراز است هست قد کوتاه

بیار قد درازی که تا فروبریم

قبا که پیش درازیش بسکلد زه ماه

خموش کردم از این پس که از خموشی من

جدا شود حق و باطل چنانک دانه ز کاه

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا