غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۳۶۴

ای ز هجرانت زمین و آسمان بگریسته

دل میان خون نشسته عقل و جان بگریسته

چون به عالم نیست یک کس مر مکانت را عوض

در عزای تو مکان و لامکان بگریسته

جبرئیل و قدسیان را بال و پر ازرق شده

انبیا و اولیا را دیدگان بگریسته

اندر این ماتم دریغا تاب گفتارم نماند

تا مثالی وانمایم کان چنان بگریسته

چون از این خانه برفتی سقف دولت درشکست

لاجرم دولت بر اهل امتحان بگریسته

در حقیقت صد جهان بودی نبودی یک کسی

دوش دیدم آن جهان بر این جهان بگریسته

چو ز دیده دور گشتی رفت دیده در پیت

جان پی دیده بمانده خون چکان بگریسته

غیرت تو گر نبودی اشک‌ها باریدمی

همچنین به خون چکان دل در نهان بگریسته

مشک‌ها باید چه جای اشک‌ها در هجر تو

هر نفس خونابه گشته هر زمان بگریسته

ای دریغا ای دریغا ای دریغا ای دریغ

بر چنان چشم عیان چشم گمان بگریسته

شه صلاح الدین برفتی ای همای گرم رو

از کمان جستی چو تیر و آن کمان بگریسته

بر صلاح الدین چه داند هر کسی بگریستن

هم کسی باید که داند بر کسان بگریسته

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا