غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۳۰۶

ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره

تا مرد نظر باشی نی مردم نظاره

ای عاشق الاهو ز استاره بگیر این خو

خورشید چو درتابد فانی شود استاره

آن‌ها که قوی دستند دست تو چرا بستند

زیرا تو کنون طفلی وین عالم گهواره

چون در سخن‌ها سفت و الارض مهادا گفت

ای میخ زمین گشته وز شهر دل آواره

ای بنده شیر تن هستی تو اسیر تن

دندان خرد بنما نعمت خور همواره

تا طفل بود سلطان دایه کندش زندان

تا شیر خورد ز ایشان نبود شه میخواره

از سنگ سبو ترسد اما چو شود چشمه

هر لحظه سبو آید تازان به سوی خاره

گوید که اگر زین پس او بشکندم شادم

جان داد مرا آبش یک باره و صد باره

گر در ره او مردم هم زنده بدو گردم

خود پاره دهم او را تا او کندم پاره

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا