غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۱۰۳

گر چه اندر فغان و نالیدن

اندکی هست خویشتن دیدن

آن نباشد مرا چو در عشقت

خوگرم من به خویش دزدیدن

به خدا و به پاکی ذاتش

پاکم از خویشتن پسندیدن

دیده کی از رخ تو برگردد

به که آید به وقت گردیدن

در چنین دولت و چنین میدان

ننگ باشد ز مرگ لنگیدن

عاشقان تو را مسلم شد

بر همه مرگ‌ها بخندیدن

فرع‌های درخت لرزانند

اصل را نیست خوف لرزیدن

باغبانان عشق را باشد

از دل خویش میوه برچیدن

جان عاشق نواله‌ها می‌پیچ

در مکافات رنج پیچیدن

زهد و دانش بورز ای خواجه

نتوان عشق را بورزیدن

پیش از این گفت شمس تبریزی

لیک کو گوش بهر بشنیدن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا