غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۱۴

اگر خواهی مرا می در هوا کن

وگر سیری ز من رفتم رها کن

نیم قانع به یک جام و به صد جام

دوساله پیش تو دارم قضا کن

بده می گر ننوشم بر سرم ریز

وگر نیکو نگفتم ماجرا کن

من از قندم مرا گویی ترش شو

تو ماشی را بگیر و لوبیا کن

سر خم را به کهگل هین مبندا

دل خم را برآور دلگشا کن

مرا چون نی درآوردی به ناله

چو چنگم خوش بساز و بانوا کن

اگر چه می زنی سیلیم چون دف

که آوازی خوشی داری صدا کن

چو دف تسلیم کردم روی خود را

بزن سیلی و رویم را قفا کن

همی‌زاید ز دف و کف یک آواز

اگر یک نیست از همشان جدا کن

حریف آن لبی ای نی شب و روز

یکی بوسه پی ما اقتضا کن

تو بوسه باره‌ای و جمله خواری

نگیری پند اگر گویم سخا کن

شدی ای نی شکر ز افسون آن لب

ز لب ای نیشکر رو شکرها کن

نه شکر است این نوای خوش که داری

نوای شکرین داری ادا کن

خموش از ذکر نی می باش یکتا

که نی گوید که یکتا را دو تا کن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا