غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۸۵۷

توقع دارم از لطف تو ای صدر نکوآیین

درون مدرسه حجره به پهلوی شهاب الدین

پیاده قاضیم می خوان درون محکمه قاصد

و یا خود داعی سلطان دعاها را کنم آمین

بدین حیله بگنجانی در آن خانه ربابی را

که نامم را بگردانی نهی نامم فلان الدین

که خلقان صورت و نامند مثال میوه خامند

کی از جانشان خبر باشد که آن تلخ است یا شیرین

وگر حال آورد قاضی سماعش آرزو آید

رباب خوب بنوازم سماعی آرمش شیرین

ز آواز سماع من اقنجی هم شود زنده

سر از تربت برون آرد بکوبد پا کند تحسین

کفن را اندراندازد قوال انداز مستانه

از آن پس مردگان یک یک برون آیند هم در حین

عجب نبود که صورت‌ها بدین آواز برخیزند

که صورت‌های عشق تو درونت زنده شد می بین

ز مردم آن به کار آید کی زنده می شود در تو

و باقی تن غباری دان که پیدا می شود از طین

دلت را هر زمان نقشی تنت یک نقش افسرده

از آن افسرده‌ای که تو بر آنی نه‌ای با این

مرا گوید یکی صورت منم اصل غزل واگو

خمش کردم نشاید داد این خاتم به هر گرگین

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا