غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۷۰۴

اشکم دهل شده‌ست از این جام دم به دم

می زن دهل به شکر دلا لم و لم و لم

هین طبل شکر زن که می طبل یافتی

گه زیر می زن ای دل و گه بم و بم و بم

از بهر من بخر دهلی از دهلزنان

تا برکنم ز باغ جهان شاخ و بیخ غم

لشکر رسید و عشق سپهدار لشکرست

صحرا و کوه پر شد از طبل و از علم

ما پر شدیم تا به گلو ساقی از ستیز

می ریزد آن شراب به اسراف همچو یم

دانی که بحر موج چرا می زند به جوش

از من شنو که بحریم و بحر اندرم

تنگ آمده‌ست و می طلبد موضع فراخ

بر می جهد به سوی هوا آب لاجرم

کان آب از آسمان سفری خوی بوده‌ست

اندر هوا و سیل و که و جوی ای صنم

آب حیات ما کم از آن آب بحر نیست

ما موج می زنیم ز هستی سوی عدم

نی در جهان خاک قرار است روح را

نی در هوای گنبد این چرخ خم به خم

زان باغ کو شکفت همان جاست میل جان

یعنی کنار صنع شهنشاه محتشم

بس بس مکن هنوز تو را باده خوردنی است

ما راضییم خواجه بدین ظلم و این ستم

خاموش باش فتنه درافکنده‌ای به شهر

خاموشیش مجوی که دریاست جان عم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا