غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۶۰۶

هله دوشت یله کردم شب دوشت یله کردم

دغل و عشوه که دادی به دل پاک بخوردم

بده امشب هم از آنم نخورم عشوه من امشب

تو گر از عهد بگردی من از آن عهد نگردم

چو همه نور و ضیایی به دل و دیده درآیی

به دم گرم بپرسی چو شنیدی دم سردم

نفسی شاخ نباتم نفسی پیش تو ماتم

چه کنم چاره چه دارم به کفت مهره نردم

چو روی مست و پیاده قدمت را همه فرشم

چو روی راه سواره ز پی اسب تو گردم

مکن ای جان همه ساله تو به فردام حواله

تو مرا گول گرفتی که سلیمم سره مردم

خود اگر گول و سلیمم تو روا داری و شاید

که دل سنگ بسوزد چو شود واقف دردم

به خدا کت نگذارم کم از این نیز نباشد

که نهی چهره سرخت نفسی بر رخ زردم

وگر از لطف درآیی که بر این هم بفزایی

به یکی بوسه ز شادی دو جهان را بنوردم

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

تو گمان داشتی ای جان که مگر رفتم و مردم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا