غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۳۱۶

رو رو که نه‌ای عاشق ای زلفک و ای خالک

ای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالک

با مرگ کجا پیچد آن زلفک و آن پیچک

بر چرخ کجا پرد آن پرک و آن بالک

ای نازک نازک‌دل دل جو که دلت ماند

روزی که جدا مانی از زرک و از مالک

اشکسته چرا باشی دلتنگ چرا گردی

دل همچو دل میمک قد همچو قد دالک

تو رستم دستانی از زال چه می‌ترسی

یا رب برهان او را از ننگ چنین زالک

من دوش تو را دیدم در خواب و چنان باشد

بر چرخ همی‌گشتی سرمستک و خوش حالک

می‌گشتی و می‌گفتی ای زهره به من بنگر

سرمستم و آزادم ز ادبارک و اقبالک

درویشی وانگه غم از مست نبیذی کم

رو خدمت آن مه کن مردانه یکی سالک

بر هفت فلک بگذر افسون زحل مشنو

بگذار منجم را در اختر و در فالک

من خرقه ز خور دارم چون لعل و گهر دارم

من خرقه کجا پوشم از صوفک و از شالک

با یار عرب گفتم در چشم ترم بنگر

می‌گفت به زیر لب لا تخدعنی والک

می‌گفتم و می‌پختم در سینه دو صد حیلت

می‌گفت مرا خندان کم تکتم احوالک

خامش کن و شه را بین چون باز سپیدی تو

نی بلبل قوالی درمانده در این قالک

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا