غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۰۰۱

آه در آن شمع منور چه بود

کآتش زد در دل و دل را ربود

ای زده اندر دل من آتشی

سوختم ای دوست بیا زود زود

صورت دل صورت مخلوق نیست

کز رخ دل حسن خدا رو نمود

جز شکرش نیست مرا چاره‌ای

جز لب او نیست مرا هیچ سود

یاد کن آن را که یکی صبحدم

این دلم از زلف تو بندی گشود

جان من اول که بدیدم تو را

جان من از جان تو چیزی شنود

چون دلم از چشمه تو آب خورد

غرقه شد اندر تو و سیلم ربود

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا