مثنوی معنویدفتر ششممولوی

بخش ۱۴۰ – مثل

آنچنان که گفت مادر بچه را

گر خیالی آیدت در شب فرا

یا بگورستان و جای سهمگین

تو خیالی بینی اسود پر ز کین

دل قوی دار و بکن حمله برو

او بگرداند ز تو در حال رو

گفت کودک آن خیال دیووش

گر بدو این گفته باشد مادرش

حمله آرم افتد اندر گردنم

ز امر مادر پس من آنگه چون کنم

تو همی‌آموزیم که چست ایست

آن خیال زشت را هم مادریست

دیو و مردم را ملقن آن یکیست

غالب از وی گردد ار خصم اندکیست

تا کدامین سوی باشد آن یواش

الله‌الله رو تو هم زان سوی باش

گفت اگر از مکر ناید در کلام

حیله را دانسته باشد آن همام

سر او را چون شناسی راست گو

گفت من خامش نشینم پیش او

صبر را سلم کنم سوی درج

تا بر آیم صبر مفتاح الفرج

ور بجوشد در حضورش از دلم

منطقی بیرون ازین شادی و غم

من بدانم کو فرستاد آن بمن

از ضمیر چون سهیل اندر یمن

در دل من آن سخن زان میمنه‌ست

زانک از دل جانب دل روزنه‌ست

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا