مثنوی معنویدفتر چهارممولوی
بخش ۳۵ – بقیهٔ قصهٔ اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان علیهالسلام آل بلقیس را هر یکی را اندر خور خود و مشکلات دین و دل او و صید کردن هر جنس مرغ ضمیری به صفیر آن جنس مرغ و طعمهٔ او
قصه گویم از سبا مشتاقوار
چون صبا آمد به سوی لالهزار
لاقت الاشباح یوم وصلها
عادت الاولاد صوب اصلها
امه العشق الخفی فی الامم
مثل جود حوله لوم السقم
ذله الارواح من اشباحها
عزه الاشباح من ارواحها
ایها العشاق السقیا لکم
انتم الباقون و البقیالکم
ایها السالون قوموا واعشقوا
ذاک ریح یوسف فاستنشقوا
منطقالطیر سلیمانی بیا
بانگ هر مرغی که آید میسرا
چون به مرغانت فرستادست حق
لحن هر مرغی بدادستت سبق
مرغ جبری را زبان جبر گو
مرغ پر اشکسته را از صبر گو
مرغ صابر را تو خوش دار و معاف
مرغ عنقا را بخوان اوصاف قاف
مر کبوتر را حذر فرما ز باز
باز را از حلم گو و احتراز
وان خفاشی را که ماند او بینوا
میکنش با نور جفت و آشنا
کبک جنگی را بیاموزان تو صلح
مر خروسان را نما اشراط صبح
همچنان میرو ز هدهد تا عقاب
ره نما والله اعلم بالصواب