مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۱۸۷ – جواب گفتن عاشق عاذلان را وتهدید کنندگان را

گفت من مستسقیم آبم کشد

گرچه می‌دانم که هم آبم کشد

هیچ مستقسقی بنگریزد ز آب

گر دو صد بارش کند مات و خراب

گر بیاماسد مرا دست و شکم

عشق آب از من نخواهد گشت کم

گویم آنگه که بپرسند از بطون

کاشکی بحرم روان بودی درون

خیک اشکم گو بدر از موج آب

گر بمیرم هست مرگم مستطاب

من بهر جایی که بینم آب جو

رشکم آید بودمی من جای او

دست چون دف و شکم همچون دهل

طبل عشق آب می‌کوبم چو گل

گر بریزد خونم آن روح الامین

جرعه جرعه خون خورم همچون زمین

چون زمین وچون جنین خون‌خواره‌ام

تا که عاشق گشته‌ام این کاره‌ام

شب همی‌جوشم در آتش همچو دیگ

روز تا شب خون خورم مانند ریگ

من پشیمانم که مکر انگیختم

از مراد خشم او بگریختم

گو بران بر جان مستم خشم خویش

عید قربان اوست و عاشق گاومیش

گاو اگر خسپد وگر چیزی خورد

بهر عید و ذبح او می‌پرورد

گاو موسی دان مرا جان داده‌ای

جزو جزوم حشر هر آزاده‌ای

گاو موسی بود قربان گشته‌ای

کمترین جزوش حیات کشته‌ای

برجهید آن کشته ز آسیبش ز جا

در خطاب اضربوه بعضها

یا کرامی اذبحوا هذا البقر

ان اردتم حشر ارواح النظر

از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم به حیوان برزدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حملهٔ دیگر بمیرم از بشر

تا بر آرم از ملایک پر و سر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو

کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم

آنچ اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون

گویدم که انا الیه راجعون

مرگ دان آنک اتفاق امتست

کاب حیوانی نهان در ظلمتست

همچو نیلوفر برو زین طرف جو

همچو مستسقی حریص و مرگ‌جو

مرگ او آبست و او جویای آب

می‌خورد والله اعلم بالصواب

ای فسرده عاشق ننگین نمد

کو ز بیم جان ز جانان می‌رمد

سوی تیغ عشقش ای ننگ زنان

صد هزاران جان نگر دستک‌زنان

جوی دیدی کوزه اندر جوی ریز

آب را از جوی کی باشد گریز

آب کوزه چون در آب جو شود

محو گردد در وی و جو او شود

وصف او فانی شد و ذاتش بقا

زین سپس نه کم شود نه بدلقا

خویش را بر نخل او آویختم

عذر آن را که ازو بگریختم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا