مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۱۷۷ – مسلهٔ فنا و بقای درویش

گفت قایل در جهان درویش نیست

ور بود درویش آن درویش نیست

هست از روی بقای ذات او

نیست گشته وصف او در وصف هو

چون زبانهٔ شمع پیش آفتاب

نیست باشد هست باشد در حساب

هست باشد ذات او تا تو اگر

بر نهی پنبه بسوزد زان شرر

نیست باشد روشنی ندهد ترا

کرده باشد آفتاب او را فنا

در دو صد من شهد یک اوقیه خل

چون در افکندی و در وی گشت حل

نیست باشد طعم خل چون می‌چشی

هست اوقیه فزون چون برکشی

پیش شیری آهوی بیهوش شد

هستی‌اش در هست او روپوش شد

این قیاس ناقصان بر کار رب

جوشش عشقست نه از ترک ادب

نبض عاشق بی ادب بر می‌جهد

خویش را در کفهٔ شه می‌نهد

بی‌ادب‌تر نیست کس زو در جهان

با ادب‌تر نیست کس زو در نهان

هم بنسبت دان وفاق ای منتجب

این دو ضد با ادب با بی‌ادب

بی‌ادب باشد چو ظاهر بنگری

که بود دعوی عشقش هم‌سری

چون به باطن بنگری دعوی کجاست

او و دعوی پیش آن سلطان فناست

مات زید زید اگر فاعل بود

لیک فاعل نیست کو عاطل بود

او ز روی لفظ نحوی فاعلست

ورنه او مفعول و موتش قاتلست

فاعل چه کو چنان مقهور شد

فاعلیها جمله از وی دور شد

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا